ده رمانی که پل استر توصیه میکند
پل استر: کتاب خواندن یک انتخاب است، نسخه نیست که برای کسی بپیچی و بگویی این را بخوان و آن یکی را نه. اما بعضی از کتابها هستند که اصلاً خود کتاب هستند، یعنی هر طرفی از ادبیات که بروی بالاخره گذرت به سمت و سوی این کتابها میافتد و یک جایی میبینی که نخواندنشان تو را لنگ میگذارد. کتابهای زیادی را خواندهام که با آنها ماجراهای شخصی پیدا کردهام یعنی فکر کردهام که اگر این کتاب را نخوانده بودم هیچ وقت نویسنده خوبی نمیشدم، یکی از این کتابها و نویسندگانش هم رمان «گرسنه» نوشته «کنوت هامسون» بود. کتابی که حالا باید بگویم: «این کتاب زندگی پل استر نویسنده است.» اما قبل از رسیدن به این کتاب، کتابهای بسیاری هستند، کتابهایی که به هر دوست، نویسنده جوان و آدمی که در زندگیاش مطالعه کردن نقشی اساسی دارد توصیه میکنم . این کتابها عبارتند از:
1- دن کیشوت
بیهیچ اغراقی نیمی از لذت ادبیات در این کتاب شگفتانگیز خلاصه شده است و حداقل برای من بعد از کتاب مقدس هیچ کتاب کلاسیک دیگری اینچنین بار ادبی به همراه نداشته است. سروانتس خدای روزگار خودش در عالم ادبیات بود، هنوز هم به تمام نویسندگان جوان توصیه میکنم قبل از نوشتن هر داستان جدیدی اول سراغ دن کیشوت بروند. یادتان نرود که سروانتس در 58 سالگی دن کیشوت را منتشر کرد و شما هر قدر این حاصل عمر را زودتر بخوانید، برندهتر هستید.
2- جنگ و صلح
ادبیات روسیه هر طرفش، هر دورهاش غولی دارد که داستانهایش با زندگیات بازی میکند. هر چند از چخوف بسیار آموختهام، اما اولین پیشنهادم به کسانی که میخواهند ادبیات را عمیقاً بشناسند این است که اول از همه سراغ تولستوی بروند. شخصاً هیچ وقت برای خود تولستوی ارزشی قائل نبودم برای اینکه قضاوت کردن درباره شخصت پیچیدهاش برای من کار آسانی نبود.
3- موبی دیک
هرمان ملویل به نظرم مرد زمانه خودش نبود، او خیلی زود به دنیا آمد و در رمان «موبی دیک» میتوان این مساله را بهتر دید و درک کرد. هرمان ملویل اولین نویسنده امریکایی است که باید او را با نامهای بزرگ ادبیات دنیا در یک لیست قرار داد. داستان جان کندنهای یک ناخدا برای شکار یک وال سفیدرنگ، همان جنگی است که هنوز هم ادامه دارد؛ زور زدن آدمی برای برنده بودن بر طبیعت و محیط زیست و اینکه نقش جاهطلبی آدمها چقدر در از بین بردن طبیعت و جهان هستی پررنگ است.
4- جنایت و مکافات
داستایوفسکی را نمیتوان در همین یک رمان خلاصه کرد و از او گذشت. او نویسنده محبوب من در ادبیات روسیه است، از ابله تا شیاطین هر کدامش لذتی بیاندازه به من بخشیدهاند. راسکولنیکف را آنقدر در قهرمانهای او دوست داشتهام که خیلیها میگویند گاهی وقتها شبیهاش را در داستانهایم پیدا میکنند. انگیزههای پیچیده و شوریدگی راسکولنیکف شگفتانگیز است. این رمان در واقع نام داستایوفسکی و آوازهاش را به بیرون از مرزهای روسیه رساند.
5- در جستوجوی زمان ازدسترفته
نگاه کردن به این رمان قطور دلهره میآورد، اما ترسی ندارد، کافی است شروع کنید و بعد خود مارسل پروست چنان شما را پیش میبرد که حیرت میکنید. در جستوجوی زمان ازدسترفته رمانی است متفاوت که همه چیز در آن به شیوه خود پروست روایت میشود. پروست خودش در جایی گفته بود:«رمان من شاید به گستردگی هزار و یک شب باشد، اما یک جور دیگر به شیوه خود من. شاید دلیل این ماجرا شیفتگی است که من نسبت به هزار و یک شب داشتم و دلم میخواست اثری شبیه به آن را خلق کنم.»
6- اولیس
«اولیس» رمانی است که خیلیها پس میزنند، میترسند و از گوشه و کنار نگاهی به آن میاندازند. اما این نویسنده ایرلندی را باید سرآمد خلق یک شاهکار مدرن دانست. سفر به دوبلین را فقط باید وقتی در برنامهتان بگذارید که این کتاب را خواندهاید. جیمز جویس مرد بزرگ ادبیات اروپا برای من است. البته باید مقاله «جیام استوارت» درباره این کتاب را هم بخوانید.
7- داغ ننگ
«داغ ننگ» مشهورترین رمان ناتانیل هاثورن امریکایی است. رمانی که هرگز آنقدر که باید دیده نشد. هستر پرین یکی از محبوبترین قهرمانهای زندگی من است. ناتانیل هاثورن زنی را خلق میکند که ادبیات تا آن روزگار نمونهاش را چندان نداشته است. هستر پرین زنی است که شوهرش سالها پیش به سفر رفته و هرگز برنگشته است. در عین حال آرتور دیمز دیل کشیش را هم در این رمان از دست ندهید.
8- قصر
فرانتس کافکا خود خودش است و قصر معتبرترین رمان اوست. «کا» و ورودش به یک دهکده غریب و مبهم فضایی عجیب را پیشروی خواننده میگذارد. قصر جای عجیبی است. این جامعه سیاستزده هر روز پیچیدهتر و پیچیدهتر میشود. قصر را نباید یک بار خواند، هر بار که سراغش بروید جزییات تازهای را در آن کشف میکنید.
9- مالون میمیرد
مالون روی تخت دراز کشیده و منتظر مرگ است و بکت استاد خلق روایت این لحظه است. مالون در تمام طول مدتی که در انتظار مرگ دراز کشیده دفترچهای دمدستاش دارد که یادداشتهایی در آن مینویسد. او روی تخت دراز کشیده، غذایش را برمیدارد و میخورد و میگوید قطبهای زندگی همینهاست؛ بشقاب غذا و لگن دستشویی. به همه دوستانم توصیه میکنم «در انتظار گودو» و «مالون میمیرد» را از این مرد بزرگ از دست ندهد.
10- تریستام شندی
لارس استرن را میپرستم. او نویسنده غریبی بود. آدمهای عجیب از هر طیفی او را دوست دارند. کارل مارکس شیفته این کتاب بود. تریستام شندی را باید درک کرد البته درک او به این آسانی نیست.
منبع: شرق - 25/8/89